چیزی که برای دفع چشم زخم درست کنند مانند دعا، طلسم یا مهره، چشمارو، چشم وهام، چشم وهم، برای مثال بتا نگارا از چشم بد بترس و مکن / چرا نداری با خود همیشه چشم پنام (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۳)
چیزی که برای دفع چشم زخم درست کنند مانند دعا، طلسم یا مهره، چشمارو، چشم وهام، چشم وهم، برای مِثال بتا نگارا از چشم بد بترس و مکن / چرا نداری با خود همیشه چشم پنام (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۳)
دعا و تعویذی باشد که بجهت دفع چشم زخم نویسند، چه پنام اعمالی باشد که بجهت دفع چشم زخم کنند. (برهان). هیکلی باشد که بجهت دفع چشم زخم سازند یا نویسند. (آنندراج). دعا و تعویذی که جهت دفع چشم زخم نویسند. (ناظم الاطباء). دعای باطل السحر. دعای چشم زخم: بتا نگارا از چشم بد بترس و مکن چرا نداری با خود همیشه چشم پنام. شهید بلخی (از فرهنگ اسدی). هر که با حرز مدحتت باشد نبود حاجتش بچشم پنام. شمس فخری (از آنندراج). رجوع به پنام شود
دعا و تعویذی باشد که بجهت دفع چشم زخم نویسند، چه پنام اعمالی باشد که بجهت دفع چشم زخم کنند. (برهان). هیکلی باشد که بجهت دفع چشم زخم سازند یا نویسند. (آنندراج). دعا و تعویذی که جهت دفع چشم زخم نویسند. (ناظم الاطباء). دعای باطل السحر. دعای چشم زخم: بتا نگارا از چشم بد بترس و مکن چرا نداری با خود همیشه چشم پنام. شهید بلخی (از فرهنگ اسدی). هر که با حرز مدحتت باشد نبود حاجتش بچشم پنام. شمس فخری (از آنندراج). رجوع به پنام شود
بر وزن و معنی ’چشم پنام’ است که دعا و تعویذی باشد که جهت چشم زخم نویسند. (برهان) (آنندراج). چشم پنام و دعا و تعویذی که برای چشم زخم نویسند. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف ’چشم پنام’ است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). چشم وهم. دعای چشم زخم. رجوع به چشم پنام و چشم وهم شود
بر وزن و معنی ’چشم پنام’ است که دعا و تعویذی باشد که جهت چشم زخم نویسند. (برهان) (آنندراج). چشم پنام و دعا و تعویذی که برای چشم زخم نویسند. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف ’چشم پنام’ است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). چشم وهم. دعای چشم زخم. رجوع به چشم پنام و چشم وهم شود
دانۀ گندم که چاک آن بچشم میماند. (آنندراج). چاک دانۀ گندم. شکافی که بر دانۀ گندم است: چشم تنگش بوقت بیداری گل بابونه است پنداری چون بیکدیگرش ز خواب نهاد میدهد آن ز چشم گندم یاد. سلیم (از آنندراج)
دانۀ گندم که چاک آن بچشم میماند. (آنندراج). چاک دانۀ گندم. شکافی که بر دانۀ گندم است: چشم تنگش بوقت بیداری گل بابونه است پنداری چون بیکدیگرش ز خواب نهاد میدهد آن ز چشم گندم یاد. سلیم (از آنندراج)
کنایه از چشم بی آزرم. مرادف دیدۀ نرم. (آنندراج). چشم بی حیا و بی شرم: اگر چه موی سپید است تازیانۀ مرگ بچشم نرم تو رگهای خواب میگردد. صائب (از آنندراج). سنگین فتاده خواب تو ورنه فغان من در چشم نرم مخمل بی درد خواب سوخت. صائب (از آنندراج)
کنایه از چشم بی آزرم. مرادف دیدۀ نرم. (آنندراج). چشم بی حیا و بی شرم: اگر چه موی سپید است تازیانۀ مرگ بچشم نرم تو رگهای خواب میگردد. صائب (از آنندراج). سنگین فتاده خواب تو ورنه فغان من در چشم نرم مخمل بی درد خواب سوخت. صائب (از آنندراج)